آموزش قانون جذب
آموزش قانون جذب

آموزش قانون جذب

راز رخ دادن معجزه 5 – رسیدن به رویا

دوره های مهارت آموزی,رازهای زندگی,رسیدن به آرزو
لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 23 امتیاز : 4]

فردی که هدفی برای رسیدن به آرزو و رویا ندارد به‌ نوعی مرده است، هیجان ندارد، بی‌تحرک است.

این فرد انگیزه زندگی ندارد، بی‌حال است، دست‌ و دلش به کار نمی‌رود، افسردگی پنهان دارد و شاید خودش هم از این موضوع بی‌اطلاع باشد.

حال اگر شما طرفدار قانون جذب در طبیعت هستید و به آن ایمان‌دارید، بهتر است هرروز و هر هفته تمرین آرزو سازی و رویا سازی داشته باشید، زیرا خلق رویا شمارا به ذوق می‌آورد، طوری که کودک درون شما دست‌ به‌ کار میشود و ایده های خلاق خود را رو می‌کند.

تمام انسانها میتوانند با رویاهای خود زندگی کنند در صورت استفاده از این رازها

بیشتر انسانها درصدد این هستند که بفهمند چه نقشی در روند خلقت دارند؟!!!! و نقش جهان پیرامونشان چیست؟؟؟

پاسخ این است: روند خلقت فرایندی سه مرحله ایست

در مرحله اول باید به همان رویاهای خود فکر کنیم. مثلا برای لحظاتی خانه ای بخریم. وارد آن بشویم. تغییر دکوراسیون داده واز پنجره به بیرون نگاه کنیم. ما برای رسیدن به رویاها و حتی باورهایمان باید اول بخواهیم و طلب کنیم. برای طلب نیاز به صحبت و گفتن کلمات نیست چون جهان هستی گوشی برای شنیدن کلمات ما ندارد.

دوره های مهارت آموزی,رازهای زندگی,رسیدن به آرزو

دومین قدم جواب دادن است. حالا زمانی رسیده است که به درخواست شما پاسخ داده شود و اینبار این قدم را جهان برای شما انجام میدهد. تمام نیروهای کائنات به افکاری که شما پدیدآورنده آن بودید پاسخ میدهند. زمانی که خود را با کائنات همسو کردید چیزی نخواهد گذشت که شاهد اسرار و معجزات زندگی و زندگی کردن خواهید شد و میبینید که دیگر رسیدن به هدف برایتان یک رویا نیست.

رسیدن به رویا,رسیدن به رویاها,رسیدن به موفقیت

سومین قدم دریافت است. به این معنا که شما خودتان را همجهت با چیزی قرار دهید که طلب آن را میکنید. وقتی که شما با چیزی که میخواهید هم جهت هستید احساس عالی دارید که این همان شور و اشتیاق است. همان قدر چیزی را دانستن است. این همان احساس و عواطف شماست.

رسیدن به هدف,قانون جذب دو,معجزات زندگی

ولی وقتی شما احساس یاس یا ترس یا عصبانیت میکنید اینها نشانه های قدرتمندی هستند از این که شما هم اکنون هم جهت نیستید با آن چیزی که واقعا میخواهید

و از این رو وقتی شروع به درک برسید که همه وابسطه به آن چیزی است که شما احساسش را دارید و شروع کنید به پیش بردن افکارتان بر مبنای احساسی که برایتان بوجود می آورند کم کم احساس درستش را پیدا می کنید و آن وقت است که با آن یکی شده اید و حالاست که آن باید در زندگی شما پدیدار بشود.

زمانیکه که این رویا را به واقعیت تبدیل کردید با قانون جذب شما در موقعیتی قرار خواهید گرفت که می توانید رویاهای بزرگتر و بهتری را بسازید واین همان فرایند خلقت است.

اگر اولین بار است که به این رویا فکر میکنید، مانعی وجود ندارد، اما اگر قبلا هم این رویا را در سر داشته اید و هنوز به آن نرسیده اید،برای رسیدن به موفقیت باید از خود بپرسید که علت این ناکامی چه بوده است؟ پس یا در دوره های مهارت آموزی برای رسیدن به هدفتان شرکت کنید و یا از کسانی کمک بگیرید که امروز به خواسته مشابه شما رسیده اند.

دوست داشتنی و کاریزماتیک باشیم


احساس خوب,اعتماد به نفس,افراد کاریزماتیک
لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 19 امتیاز : 4.3]

اگر میخواهیم فردی دوست داشتنی باشیم باید به نکات زیر توجه کنیم.

استفاده از کلماتی مثل لطفا و متشکرم ممکن است همه جا مورد استفاده نباشد، اما اگر می خواهیم شخصیت کاریزماتیک داشته باشیم استفاده از آنها بسیار به نفعمان خواهد بود.

وقتی کسی به خاطر چیزی از شما تشکر می کند گفتن دو کلمه ی «خواهش می‌کنم» خیلی بیشتر از «حرفشم نزن» یا مثلا «باشه» اثر دارد. آدم ‌های دوست داشتنی از تشکر کردن خوشحال می شوند و با کلام خود به آن پاسخ می دهند. در اینجا «واقعی» کلمه ی کلیدی است. افراد کاریزماتیک تعریف های واقعی به زبان می آورند. نه بیهوده تعریف می کنند نه چاپلوس اند، اگر کسی شایسته ی تعریف باشد از گفتنش دریغ نمی کنند. آنها از عباراتی مانند «حتما خیلی احساس غرور کردی» یا «می تونم تصور کنم چقدر عصبانی شدی» استفاده می کنند بنابراین هم با احساسات افراد دیگر همراهی می کنند و هم به آنها بها می دهند (بد نیست این راز را بدانیم که آدمها دوست دارند دیگران درکشان کنند!)

احساس خوب,اعتماد به نفس,افراد کاریزماتیک

شخصیت کاریزماتیک یعنی چی؟ به کاراکتری گفته می شود که به سبب داشتن برخی ویژگی ها الگوی سایرین محسوب می شود و حتی می تواند برای آنها الهام بخش نیز باشد. شخصیت های کاریزماتیک که در دنیای امروزی زیاد پیدا نمی شوند، افرادی هستند که قادرند با قدرت خود جمعیت زیادی را تحت تاثیر قرار دهند و آنها را به سمت و سوی خود جذب کنند.

بعضی ها اطلاعات را فقط برای خودشان می خواهند چون فکر می‌کنند که این کار باعث قدرت آنها می شود. چنین آدمی نباشید. البته توجه کنید که: آدم های واقعا دوست داشتنی متوجه هستند که «اطلاعات» با «شایعات» تفاوت دارد. خیلی از ما دلمان می خواهد به جامعه کمک کنیم اما نمی ‌دانیم از کجا باید شروع کرد. کاریزماتیک ‌ترین آدم ‌ها خیلی ساده در جستجوی فرصتی برای کمک، فقط به اطراف شان نگاه می کنند در خانواده، در جامعه و در هر لحظه از زندگی روزمره (این کار می تواند در حد باز نگه داشتن در برای کسی باشد که پشت سر شما دارد وارد می‌شود).

ایمان دارم,دوست داشتن,شخصیت کاریزماتیک

احساس خوب رفاقت می تواند موقعیت ‌های سخت را قابل تحمل کند. شوخ ‌طبعی حتی می‌تواند باعث لذت بخش شدن چنین موقعیت هایی بشود. آدم ‌های خیلی کاریزماتیک در موقعیت های سخت جملاتی مثل این به زبان می‌آورند: «عیب نداره، برای همه مون همینطوره» و بعد در کنار بقیه برای رسیدن به اهداف تیم تلاش می کنند.

آدم های کاریزماتیک اسامی دیگران را به خاطر می سپارند و در موقعیت هایی که استفاده از عناوین، افراد را خوشحال می‌کند آنها را به کار می‌برند. کسب عناوینی مثل «دکتر» یا «سرهنگ» زمان می‌برد؛ پس چرا از آنها استفاده نکنیم؟ لاف نمی زنند اما در مواجهه با موقعیت های چالش برانگیز به خصوص چیزهایی که روی زندگی دیگران اثر دارند با آرامش، کنجکاوی و اعتماد به نفس به مسئله نزدیک می‌شوند. جملاتی که معمولا از زبانشان شنیده میشود: «خب، ببینیم چطور این مشکلو باید حل کرد».

آیا می دانید بهترین چیزی که فرد می‌تواند همزمان به دو نفر بگوید چیست؟ «اجازه بدید تا… را به شما معرفی کنم.» البته ظاهرا این روزها همه به دنبال برقراری ارتباط هستیم اما آدم های کاریزماتیک کسانی هستند که علاوه بر ساختن شبکه ی ارتباطی خودشان به دیگران هم کمک می کنند تا با افراد بیشتری آشنا بشوند.

کاریزما,کاریزماتیک یعنی چی؟,معنی کاریزماتیک

آدم‌های واقعا کاریزماتیک به نظر خود اعتماد دارند اما در عین حال متوجه هستند که دیگران ممکن است دیدگاه متفاوتی داشته باشند و باید بتوانند مسیر زندگی خودشان را انتخاب کنند. به علاوه، یکی از ویژگی افراد کاریزماتیک این است که رهبرانشان از دادن اختیار و سپس اعتماد به دیگران برای دستیابی به چیزی که از آنها خواسته شده ترسی ندارند.

فقط سه کلمه :«بهت ایمان دارم». همین کلمات ساده می‌توانند الهام ‌بخش موفقیت باشند. همه ‌ی افراد به تصدیق شدن نیاز دارند. در عین حال این تصدیق باعث ایجاد محبت نسبت به فرد گوینده می‌شود. آدم های دوست‌ داشتنی وقتیکه برای انجام کاری چه مفرح و شاد و چه دشوار و ناراحت کننده نوبت آنها باشد نمی ترسند و قدم پیش می گذارند. به عبارت دیگر، آنها اگرچه از دیگران تعریف می کنند یا بخشنده هستند اما در عین حال به یاد دارن که این دفعه مثلا پرداخت صورتحساب شام نوبت آنهاست. آدم های خیلی دوست ‌داشتنی شنونده های فعال و صادقی هستند.

می توانید با آنها درباره نظرات یا ماجراهایتان صحبت کنید یا از آنها راهنمایی بخواهید و آنها با پرسیدن سئوال و دادن نشانه های کلامی نشان می دهند که در لحظه حاضر و حتی به موضوع علاقه مند هستند. زمان برای همه با ارزش ترین منبع است اما افراد کاریزماتیک حاضرند وقت شان را در اختیار شما بگذارند.

افراد کاریزماتیک با اعتماد به نفسی که دارند مسئولیت کار یا خطاهایشان را می پذیرند و کنترل اموری را که باید تحت نظارت شان باشد به دست می گیرند. نتیجه میگیریم که بگوییم آدمهای قابل اعتماد بسیار دوست داشتنی ‌اند. ما آدم هایی را که کنارمان می ‌مانند و کاری می کنند احساس کنیم ما را حمایت می کنند دوست داریم.

کسی را به یاد بیاورید که در موقع نیاز از شما حمایت زیادی کرده است و به من بگویید که در آن لحظه چقدر برایتان دوست داشتنی می‌نمود؟

آدم های دوست داشتنی اغلب آدم هایی رویاپرداز، مثبت نگر و عمل گرا هستند. رابرت اف کندی این آدم ها را به بهترین وجه توصیف کرده است:

«بعضی ها عادت دارند چیزها را همانطور که هستند نگاه کنند و بپرسند چرا؟ من رویای چیزهایی را می بینم که هرگز وجود نداشته ‌اند و می پرسم چرا که نه؟»

چگونه ضمیر ناخودآگاه را برنامه ریزی کنیم؟

رای شما ثبت شد

برای برنده شدن در هر بازی باید قوانین آن را اجرا کرد. در مورد ضمیر ناخودآگاه هم همین‌طور است؛ اگر از قوانین آن اطاعت کنید همواره موفق خواهید بود.

 

پیشنهاد می‌کنم قبل از مطالعه، مقالات قانون جذب را بخوانید.

 

قوانین ضمیر ناخودآگاه

تکرار

برنامه‌های جدید که توسط ضمیر ناخودآگاه پذیرفته می‌شوند باید پرورانده شوند. هنگام برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه تکرار خیلی مهم است. تا زمانی تکرار کنید که توسط ضمیر ناخودآگاه پذیرفته شود. حتی بعد از پذیرش باورها و مسائل بازهم باید در مقاطع مختلف این تکرار صورت گیرد تا این باورها قوی باقی بمانند.

 

احساس

افزودن احساس به یک تلقین آن را مؤثر می‌کند. بهتر بگویم تا زمانی که احساس همراه تلقین نباشد اصلاً اسم آن را نمی‌شود تلقین گذاشت. احساس قدرت است و باعث می‌شود خیلی ناممکن‌ها ممکن شوند.

 

زمان حال

این‌یکی از قوانین ضمیر ناخودآگاه است که گاها در موردش اشتباه می‌شود. ضمیر خودآگاه سه زمان دارد. گذشته، حال و آینده ولی ضمیر ناخودآگاه فقط یک‌زمان دارد؛ زمان حال. گذشته در ضمیر ناخودآگاه یعنی نگاه از زمان حال به خاطرات و آینده یعنی پیش‌بینی حوادث از زمان حال.

 

چرا عبارات تأکیدی جواب نمی‌دهند؟

با توجه به این قانون ضمیر ناخودآگاه (زمان حال) متوجه شدید که چرا خیلی از عبارات تأکیدی نه‌تنها جواب نمی‌دهند بلکه گاها جواب معکوس می‌دهند؟

عبارت من سالم و سلامت خواهم شد را در نظر بگیرید. این عبارت چه نکته‌ای را به ضمیر ناخودآگاهمی‌فرستند؟

به یاد دارید که گفتیم ضمیر ناخودآگاه منطق ندارد. من اگر بگویم من سال دیگر درآمدم 20 میلیون خواهد شد یعنی چی؟ یعنی الآن این درآمد را ندارم. پس وقتی می‌گوییم من سلامت خواهم شد ضمیر ناخودآگاه به این نتیجه می‌رسد که الآن شما سلامت نیستید.

 

جمله‌بندی درست: من سالم و سلامت هستم!

می‎‌دانم برای ذهن منطقی شما این‌ها عجیب است ولی خواهشا سعی نکنید با یک ژاپنی انگلیسی صحبت کن چون زبان ژاپنی عجیب است. زبان ضمیر ناخودآگاه عجیب است ولی این دلیل نمی‌شود که با زبان خودآگاه باهاش صحبت کنیم.

پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید: امواج ذهنی (سابلیمینال) و نقدی بر تاثیر گذاری آن

چگونه ضمیر ناخودآگاه را برنامه‌ریزی کنیم تا به دنبال هدفی مشخص برود؟

ضمیر ناخودآگاه یک کامپیوتر جوینده هدف است. هر هدفی به آن داده شود، ضمیر ناخودآگاه در جستجوی برآورده کردن آن برمی‌آید. یک هدف زمانی در ضمیر ناخودآگاه ثبت می‌شود که شما انتظار وقوع آن را داشته باشید و وقوعش را قطعی و از پیش اتفاق افتاده بدانید.

یک مثال خوب: دارونما

دارونماها داروهایی هستند مشابه داروی واقعی که از مواد بی‌اثر پرشده‌اند. این مواد کاملاً در مورد بیماری موردنظر بی‌اثر هستند ولی در حداقل 30% از بیماران نتایجی دقیقا برابر با نتایج داروهای واقعی گرفته‌اند. چگونه می‌توان این موضوع را توضیح داد؟ جالب اینجاست تأثیر دارونما زمانی به‌شدت زیاد می‌شود که درباره‌ی اثر دارویی آن مدتی با بیمار صحبت شود زیرا در آن زمان انتظار به وجود می‌آید.

دکتر استرنباخ در سال 1964 یک دارونما را به یک گروه تحت آزمایش داد و گفت که این دارو باعث احساس تهوع در شما می‌شود.

سپس یک دارونمای دیگر به گروه داد و گفت که این قرص فعالیت معده شمارا کاهش می‌دهد.

سپس دارونمای سوم را داد و گفت که نتیجه‌ی دیگری در پی دارد (چرا دروغ! این موردش یادم نمی‌آید؛ البته تأثیری هم در مفهوم موضوع ندارد.) در پایان مشاهده شد که نزدیک 70% افراد دقیقا همان نتیجه‌ای را از دارونما گرفتند که انتظارش را داشتند درصورتی‌که دارونماها یکی بود.

 

آموزش قانون جذب,تغییر باورها,ضمیر ناخودآگاه

 

قدرت باور و انتظار

مطالعات نشان داده‌اند که عقاید یک بیمار می‌تواند به طرز چشم‌گیری تحت تأثیر صحبت پزشک و اطرافیان و در کل انتظار بیمار باشد. البته به‌جز صحبت‌ها موارد دیگر هم در انتظار بیمار تأثیر می‌گذارد. شاید خنده‌دار باشد ولی واقعیت است که در آزمایش‌ها ثابت‌شده است

قرص بزرگ تأثیرش از قرص کوچک بیشتر است.

قرص رنگی تأثیرش از قرص سفید بیشتر است.

شربت تلخ تأثیرش از شربت شیرین بیشتر است.

آمپول تأثیرش از قرص بیشتر است.

اگر قرص را پزشک بدهد تأثیرش از قرصی که پرستار بدهد بیشتر است.

همین‌جا صبر کنید!

مطالعه را متوقف کنید. مقداری باهم فکر کنیم!

قرص بزرگ بهتر از قرص کوچک است. به نظرتان از بچگی انتظار نداشتیم که چیزهای بزرگ قوی‌تر باشند؟

از بچگی به ما نگفتند که دارو تلخ است؟

همیشه به آمپول به دید درمان سریع‌تر نگاه نکردیم؟

و…

اکثر باورهای ما از زمان بچگی ما می‌آیند. فقط خواستم یادآوری کنم که ضمیر ناخودآگاه چگونه هنوز هم مثل بچه‌ها رفتار می‌کند.

 

دنده‌عقب با سرعت بی‌نهایت!

شما نمی‌توانید بخوابید! شما هرچقدر هم که تلاش کنید نمی‌توانید بخوابید. هرچقدر بیشتر تلاش کنید بیشتر بیدار می‌مانید. شما لباس سفید و نو پوشیدید؛ همش مراقبید که کثیف نشود ولی ظاهراً تمام مردم شهر حقوق گرفتن که آن روز لباس شمارا کثیف کنند. تا حالا شده که هرچقدر که فکر می‌کنید مکان یک‌چیز یا اسم یک شخص یادتان نیاید بعد به‌محض اینکه فکرتان رفت سمت دیگر مکان یا اسم شخص به یادتان بیاید؟

شما نمی‌توانید بخوابید. شما باید اجازه دهید تا به خواب فرو روید.

هرچه کردند از علاج و از دوا

گشت رنج افزون و حاجت ناروا

آن کنیزک از مرض چون موی شد

چشم شه از اشک خون چون جوی شد

ازقضا سرکنگبین صفرا فزود

روغن بادام خشکی می‌نمود

از هلیله قبض شد اطلاق رفت

آب آتش را مدد شد همچو نفت

البته این شعر مولانا برای درمان شخص گفته‌شده است ولی واقعاً گاهی آب آتش را مدد می‌شود همچو نفت. اجازه بدید واضح‌تر بگویم:

پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید: مشکلات ذهنی سد راه باورها

امیل کوئه می‌گوید:

نیرویی که ضمیر ناخودآگاه باید به کاربرد تا کاری را انجام دهد برابر است قدرتی که صرف ضمیر خودآگاه می‌کنیم به توان دو. یعنی ما اگر 3 واحد تلاش می‌کنیم که به خواب برویم ضمیر ناخودآگاه باید 9 واحد تلاش کند تا ما خوابمان ببرد. البته این برای موارد ناخودآگاه مثل یادآوری یا خواب صدق می‌کند.

جدول یا پرتگاهِ ناخودآگاه

یک مثال دیگر: راه رفتن یک امر ناخودآگاه است. فکر کنم تمام مردمی که معلولیت جسمی خاصی نداشته باشند به‌راحتی می‌توانند روی جدول راه بروند و آیا می‌توانید روی چوبی محکم که بین دو برج قرار داده‌شده است راه بروید؟ ناخودآگاه کار خود را که راه رفتن است را می‌خواهد انجام دهد ولی خودآگاه با دخالتش کار را خراب می‌کند.

راه‌حل

فقط یک‌راه داریم ذهن خود را منحرف به چیز دیگری کنیم. فکر کنم الآن فهمیده باشیم که چرا موقع خواب برای بچه هامون قصه می‌گوییم! یا چرا برای کسی که مشکل خواب دارد تجویز می‌کنند که گوسفندها را بشمارد! یا کشف‌های مهم مثل جاذبه زمانی به فکر دانشمندان رسیده که فکرشان کشف نبوده است. حتماً همه‌ی شما شنیدید که ارشمیدس قانون خود رازمانی کشف کرد که اصلاً به آن فکر نمی‌کرده است. البته این مورد را هدف‌گذاری کرده بود ولی زمانی جواب به ذهنش رسید که داشت حمام می‌کرد.

تربیت هالیوودی ناخودآگاه

پس در مواردی که کار را باید ناخودآگاه انجام دهد سعی نکنید قدرت اراده و خودآگاه را زیاد درگیر کنید. یک موضوع دیگر در مورد ناخودآگاه بی‌منطق بودن آن است و این‌که فرقی بین رؤیا و واقعیت قائل نیست. الآن تصور کنید که یک لیموی ترش رادارید می‌خورید. ترش ترش! جوری که خوردنش برایتان سخت است. احتمالاً الآن بزاق دهان شما ترشح‌شده است.

این موضوع مثال ساده‌ای بود ولی استفاده‌ی اصلی ما چیز دیگری است. ما می‌توانیم برای ناخودآگاه نقش بازی کنیم و ناخودآگاه باور کند. مثلاً شما صبح از خواب بلند می‌شوید و وانمود می‌کنید که امروز خیلی روز خوبی است و بهترین اتفاقات منتظر شماست. شما روحیه‌ی خود را بالا می‌برید و معمولاً طی 72 ساعت نقش بازی کردن اتفاقات خوبی برای شما خواهد افتاد.


پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید: قانون جذب عشق

حریم سلطان

مریم اوزرلی بازیگر نقش خرم سلطان در سریال جنجالی حریم سلطان به دلیل بیماری روحی این سریال را رها کرده و به آلمان رفته است! این تیتر معروف خیلی از رسانه‌هاست در ماه‌های گذشته. یعنی نقش منفی و اتفاقات عجیبی که این بازیگر اجرا کرده است باعث این موضوع شده است؟ شاید!

تا اینجا در مورد موارد ساده‌ای همچون خواب صحبت شد ولی موضوعات مهم‌تر را هم می‌توان همین‌گونه انجام داد.

به‌طور مثال بیماری؛ همه‌ی ما می‌دانیم که عمل مقابله با بیماری و سیستم دفاعی بدن یک سیستم ناخودآگاه است. حال چرا باید زیاد در وضعیت مریضی بمانیم؟ زیرا وقتی مریض می‌شویم به‌طور مداوم به مریضی خود فکر می‌کنیم حتی سعی می‌کنیم با بدنمان مریضی را همراهی کنیم و بیشتر خود را به مریضی بزنیم تا یک مقدار محبت و توجه کسب کنیم.

خواب – بیداری ناخودآگاه –

شاید شما هم شنیده باشید که قدیمی‌ها به مریض می‌گویند: فقط بخواب! چون در حالت خواب خودآگاه خاموش است و ناخودآگاه به‌خوبی با استفاده از سیستم بازسازی و دفاعی بدن بیماری را از بین می‌برد.

جیمز هریوت دریکی از کتاب‌هایش یک مثال خوب را بیان می‌کند. هریوت می‌گوید: زمانی با یک کشاورز ملاقات کردم در آن زمان مشاهده کردم که یکی از گوسفندان کشاورز دارد درد می‌کشد. با معاینه‌ی او متوجه شدن دارای رحم عفونی است. من یک حرکت انسان‌دوستانه انجام دادم و به گوسفند یک آمپول زد که به گوسفند کمتر درد بکشد و به قول خودمان مرگش آسان شود ولی به کشاورز گفت که به گوسفند ویتامین زده است.

هفته‌ها بعد من باز آن کشاورز را دیدم. او از من تشکر کرد. گفت ممنون ویتامین شما اثر کرد گوسفند سه روز تمام خوابید و بعد که بیدار شد درمان شده بود.

من عمیقاً به فکر فرورفتم و نتیجه گرفتم: هر حیوانی مانند انسان توانایی معالجه‌ی خودش را دارد. فقط باید به آن فرصت داده شود. آمپول باعث شده بود گوسفند سه روز از درد و ترس و چیزهای دیگری که سیستم ایمنی‌اش را فلج کرده بود دور شده بود و بهبودیافته بود. (این فقط یک نقل‌قول از کتاب هریوت بود و به‌هیچ‌وجه تائید یا تکذیب نمی‌شود.)

غول درون کارش را می‌کند اگر خودآگاه با آن مداخله نکند.

چگونه احساسات را کنترل کنیم؟

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 17 امتیاز : 4.6]

چطور می‌توانیم فکری منفی داشته باشیم و احساس خوبی داشته باشیم؟

نمی‌توانید. سعی هم نکنید. احساسات بازتاب دقیقی از فکری است که در حال حاضر در مغز شما جریان دارد؛ چه یادآوری یک خاطره باشد چه پیش‌بینی آینده.

 

در ابتدا پیشنهاد می‌کنم این مطلب را بخوانید: قانون جذب و انرژی مثبت 

چگونه احساس منفی نداشته باشیم؟

گفتن این‌که هرگز احساس منفی نداشته باشید خلاف قانون جذب است. قانون جذب می‌گوید اگر به خاطر فکری که توسط ضمیر خودآگاه یا ضمیر ناخودآگاه تولیدشده شما بخواهید از خواسته خود دور شوید احساسات، شمارا در جریان قرار می‌دهد.

کار اصلی ما این است: از احساسات آگاه باشیم و آن ‌را هدایت کنیم

 

چگونه احساسمان را تغییر دهیم؟

کل این فرآیند در یک جمله خلاصه می‌شود. آگاهانه کانون توجه خود را تغییر دهید. وقتی رفتار بد کسی شمارا ناراحت کرده است سعی نکنید توی ذهنتان ثابت کنید که این فرد چه آدم نامردی است یا به همه بگویید و آخرشم بپرسید چرا این کار را انجام داد؟

شما به یک‌چیز که دوست دارید توجه کنید. بروید به گل‌هایتان آب بدهید. فوتبال ببینید با دوستانتان به بیرون بروید؛ یا حتی آرام دراز بکشید و یکی از خاطرات خوب گذشته را به یادتان بیاورید.

مراقب باشید که این کار را وقتی احساس منفی شما ضعیف است انجام دهید.

آنتونی رابینز می‌گوید: “من تمام موفقیت‌های زندگیم را مدیون یک توانایی مهم هستم: توانایی در مدیریت احساسات”

قانون جذب فکر

وقتی روی یک فکر کوچک متمرکز می‌شوی، کمی احساس منفی یا مثبت می‌کنی و کم‌کم قانون جذب شروع به کار می‌کند ولی نه با جذب شرایط! در ابتدا فقط افکار مشابه را جذب می‌کند و این افکار شدت احساسات را بیشتر و بیشتر می‌کنند و این احساسات قوی‌تر افکار بیشتر و … .

 

 

شدت احساسات با مقدار فکری که از طریق قانون جذب، جذب کرده‌ای متناسب است. هر چه بیشتر روی چیزی که نمی‌خواهی متمرکز بمانی آن فکر بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود. اما اگر نسبت به احساساتت حساس بمانی و خیلی زود توجهت را از روی چیزهای ناخواسته برداری، کم‌کم احساس بهتری خواهی داشت و وارد جذب مثبت خواهی شد.

 

عبارات تأکیدی برای عوض کردن احساسات

آیا عبارات تأکیدی قدرت جذب دارند؟ آیا عبارات تأکیدی تأثیری در باورهای انسان دارند؟

خود کلمات زیاد مهم نیستند بیشتر احساس پشت آن‌ها مهم است. هر چه هنگام گفتن عبارات تأکیدی احساس بهتری داشته باشی، ارتعاش خالص‌تری از خودت ساطع می‌کنی و به‌زودی دنیای تو سرشار از چیزهایی می‌شود که در با کلامت حسش کردی.

واژه‌ها به‌تنهایی جذب نمی‌کنند ولی وقتی موقع حرف زدن احساس داشته باشی یعنی ارتعاشت قوی است و قانون جذب باید به آن ارتعاش پاسخ بگوید.

 

این مطلب را هم بخوانید: راز جذب ثروت 

بیمارستان جذب‌های غیرعمدی

بیمارستان‌ها پر است از آدم‌هایی که تاوان افکار نامناسبشان را می‌پردازند. آن‌ها از روی قصد بیماری خلق نکردند، اما به‌هرحال، با افکار و انتظارات منفی‌شان آن‌ها را خلق کرده‌اند و بعد به بیمارستان رفتند تا تاوان افکارشان را بپردازند. ما کسانی را می‌بینیم که رابطه‌های وحشتناکی دارند فقط به این دلیل که طبق قانون جذب عشق رفتار نمی‌کنند.

یا کسانی که مجبورند از صبح تا شب کار کنند چون طبق قانون جذب ثروت عمل نمی‌کنند. آن‌ها کارها را از روی اجبار انجام می‌دهند. کارهایی که دوستشان ندارند. آن‌ها عمر خود را به پول می‌فروشند تا بعداً با این پول لذت ببرند ولی با کدام عمر؟

 

شیر یا خط؟

آیا قانون جذب کار می‌کند؟ اگر قانون جذب را قبول دارید باید بپذیریم که اصلی‌ترین بخش قانون جذب رابطه‌ی قانون جذب و احساسات است.

هر احساسی از درونت سخن می‌گوید. وقتی فکری در سر داری که باهدفت هم‌راستا نیست احساس منفی داری. وقتی کاری می‌کنی یا چیزی می‌گویی که ارتعاش هماهنگ باکسی که هستی یا چیزی که می‌خواهی ندارد، وجود درونی‌ات احساس منفی ایجاد می‌کند و به همین ترتیب، وقتی در جهت نیاتت حرف می‌زنی، فکر یا عمل می‌کنی وجود درونی‌ات عواطف مثبت ایجاد می‌کند.

 


آموزش قانون جذب,قانون جذب پول,قانون جذب در روابط

 

هر احساسی یا خوب است یا بد. احساس خنثی وجود ندارد. مثل یک سکه که یا شیر است یا خط!

ما به احساسات اسامی مختلفی می‌دهیم؛ مثل شادی، عشق، شور، شکرگزاری و … اما باید بدانیم که احساسات ما از چشم‌انداز وسیع درون ما می‌آید و به ما می‌گوید که چه چیزی در درون ما در حال رخ دادن است.

ادامه دارد …

قدرت سوال برای رسیدن به موفقیت

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 24 امتیاز : 4.3]

قدرت سوال

همه‌ی انسان‌ها به دنبال زندگی بهتر هستند و در اکثر اوقات این زندگی بهتر با راه حل‌هایی بهتر به وجود می‌آید؛ ولی کمتر کسی توجه می‌کند که چگونه باید راه حل های بهتری را پیدا کرد.

خیلی ساده است. برای اینکه راه‌حل‌های بهتری پیدا کنیم باید سؤالات بهتری بپرسیم! بارها در مباحث قانون جذب گفتم که توجه ما باعث به وجود آمدن شرایط می‌شود. الآن فرض کنیم یک اتفاق ناخواسته برای ما پیش‌آمده است و ما از خود سؤال می‌پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟ چرا همیشه من؟ چرا با من این کار را کرد؟ حالا ذهن ما دنبال این می‌گردد که شرایطی را از گذشته پیدا کند که نشان دهد که این اتفاق بد همیشه برای ما می‌افتد.

 

حال سؤال دیگری می‌پرسیم: چگونه می‌توانم این وضع را دگرگون کنم؟ چگونه همین الآن می‌توانم کانون توجهم را عوض کنم؟

و یک سؤال جادویی که سریع به شما حس خوب را می‌دهد: آیا این موضوع 6 ماه دیگر هم اهمیت دارد؟ چون معمولاً جواب خیر است به‌سرعت احساسمان خوب می‌شود.

ساخت سؤال توسط مغز

مغز ما با بروز کوچک‌ترین اتفاق، شروع به طرح چندین پرسش می‌کند و معمولاً همیشه نخستین پرسش این است: معنای این اتفاق چیست؟ آیا لذت دارد یا رنج؟

پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید: چگونه احساسات را کنترل کنیم؟ 

 

این‌ها نمونه‌هایی از پرسش‌هایی هستند که صرف‌نظر از نوع اتفاقاتی که در زندگی‌مان می‌افتد همواره در ذهن ما جاری هستند. اما من از شما می‌خواهم نسبت به این پرسش‌ها تیز و حساس شوید، زیرا اگر پیوسته همان پرسش‌های همیشگی را از خودمان بپرسیم همان جواب‌های همیشگی را می‌گیریم.

آموزش قانون جذب,پرسش‌های کوانتومی,چگونه پولدار شوم؟

 

عملکرد ما را سوا لاتمان تعیین می‌کند

اگر مدام از خودمان بپرسیم چرا هیچ‌وقت نمی‌توانم این کار را انجام دهم؟ مغز شما به‌گونه‌ای عمل خواهد کرد که هیچ‌وقت نتوانید آن کار را انجام دهید و کم‌کم این باور را در خود شکل می‌دهید که نمی‌توانید آن کار را انجام دهید. البته همان‌طور که می‌توانید باور نتوانستن را پرورش دهید می‌توانید از قانون جذب و انرژی مثبت به‌وسیله‌ی قدرت سؤالات استفاده کنید.

پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید: تعریف و عملکرد دقیق قانون جذب کائنات

 

کار سختی پیش رویتان نیست؛ کافی است به‌جای سؤال بالا از خودتان بپرسید: چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم و آنگاه مغز شما راه را جلوی پایتان می‌گذارد.

نکته‌ی خیلی مهم این است که نیازی نیست که به دنبال جواب بروید شما فقط سؤال بپرسید و جواب را به عهده‌ی ضمیر ناخودآگاه بگذارید.

به یاد داشته باشید فقط آن چیزهایی را خواهید یافت که در جست‌وجوی آن‌ها هستید. سؤال پرسیدن یک‌راه فوق‌العاده برای تغییر کانون توجه است. در پایان این مطلب پرسش‌هایی را آورده‌ام که آنتونی رابینز به آن‌ها می‌گوید پرسش‌های کوانتومی و واقعاً قدرت بی‌نظیری دارند.

اندیشیدن همان پرسش و پاسخ است

این قسمت چالش بزرگی است و احتمالاً مقاومت زیادی را در شما برمی‌انگیزد ولی واقعیت است.  کل واقعیت زندگی را چیزهایی که بر آن متمرکز شدید می‌سازد. کافی است همین الآن صفحه حوادث روزنامه‌ها را بخوانید تا ببینید چه حس بدی به شما دست می‌دهد.

اگر می‌خواهیم واقعیت زندگی خود را تغییر دهیم باید کانون توجه خود را تغییر دهیم و اگر می‌خواهیم کانون توجه را تغییر دهیم باید سوالاتی متفاوت از خود بپرسیم.

قانون جذب دو,قانون جذب عشق,قانون جذب و روابط

اندیشیدن کاری به‌جز پرسش و پاسخ متوالی نیست. شما وقتی فکر می‌کنید که یک کار را انجام دهید و درباره‌ی آن می‌اندیشید سریع مغز شما شروع به سؤال پرسیدن می‌کند: آیا از پس آن برمی‌آیم؟ اگر بتوانم انجامش دهم چه می‌شود؟ توانایی انجامش دارم؟ چگونه انجامش دهم و … و همین سؤالات و جواب آن‌ها باعث به وجود آمدن حس اعتمادبه‌نفس یا ترس در شما می‌شود. یعنی شما زمانی که دارید می‌اندیشید درواقع دارید سوالاتی می‌پرسید و پاسخ آن‌ها را تحلیل می‌کنید.

پرسش‌هایتان را تغییر دهید تازندگی‌تان تغییر کند

قانون جذب کار می‌کند؟ نمی‌دانم شما به قانون جذب اعتقاددارید یا خیر ولی چه بخواهید و چه نخواهید کانون توجه شما زندگی شمارا می‌سازد. رویدادهای زندگی مهم نیستند بلکه تعبیر و تفسیر آن‌ها و نوع برخورد با آن‌ها مهم هستند.

تعبیر و تفسیر یعنی چه؟ واژه‌ای مهم است ولی واقعاً معنای آن چیست؟ رویدادهای زندگی‌مان را چگونه تعبیر و تفسیر می‌کنیم؟ چگونه می‌توانیم واژه‌ی تفسیر را ساده توضیح دهیم؟ همین الآن که خواستم تفسیر را توضیح دهم مجبور شدم ناخواسته یک‌رشته سؤال از خود بپرسم. تفسیر یعنی همین! رشته سوالاتی که از خود می‌پرسیم. آیا تفسیر چیزی جز پرسیدن سؤال است؟ حتی برای زیر سؤال بردن فکر قبلی هم مجبوریم سؤال بپرسیم.

ممکن است من از یک شرکت اخراج شوم (یک اتفاق به‌ظاهر بد). خیلی تفاوت دارد که من‌بعد از اخراج کدام‌یک از این سؤالات را از خود بپرسم:

1- چرا رئیسم با من این‌گونه برخورد کرد؟ چرا هیچ‌کس قدر کار من را نمی‌داند؟ حالا زندگی‌ام چه می‌شود؟

2- چه‌کار کنم که این موقعیت بهترین موقعیت زندگی‌ام شود؟ چه‌کاری می‌توانم انجام دهم تا چند برابر شغل قبلی‌ام اعتبار و پول بسازم؟

جالب اینجاست که طبق قانون جذب رشته‌ی افکار پشت سر هم می‌آید. شما اگر چند سؤال اول را مثبت بپرسید کمک بزرگی به خودتان کرده‌اید.

تکرار

مجبورم یک نکته را دوباره تکرار کنم. اگر از کل این مطلب همین یک خط را ملکه‌ی ذهنتان کنید معجزه را در زندگی‌تان خواهید دید. “هر پرسشی بکنید، پاسخی برای آن خواهید یافت.”

تکرار می‌کنم: “هر پرسشی بکنید، پاسخی برای آن خواهید یافت.”

بازهم تکرار می‌کنم: “هر پرسشی بکنید، پاسخی برای آن خواهید یافت.”

این‌قدر این موضوع مهم است که اگر می‌توانستم کل مطلب امروز را پاک می‌کردم و فقط 100 بار این خط را می‌نوشتم ولی بقیه مطالب هم برای درک موضوع لازم بود. تمام این صفحه نوشته شد برای همین یک خط.

مهم نیست شما در چه شرایطی زندگی می‌کنید. ممکن است زندگی شما پر از زیبایی باشد ولی شما صبح تا شب از خود بپرسید که مشکل زندگی من کجاست؟ این پرسش زندگی زیبای شمارا نابود خواهد کرد.

اگر از خودتان بپرسید چرا من همیشه کارها را خراب می‌کنم مغز شما خواهد گفت چون تو یک احمق هستی! ولی اگر از خود بپرسید چطور است که هر کاری که بقیه به‌سختی انجام می‌دهند برای من خیلی راحت است مغز شما خواهد گفت چون تو خیلی باهوش هستی.

خیلی از کاربران می‌پرسند که چگونه ضمیر ناخودآگاه را برنامه‌ریزی کنیم؟ یکی از راه‌های رایگان و آسان همین قدرت سؤال است. البته سریع‌ترین راه استفاده از هیپنوتیزم است ولی نیازی نیست که حتماً از هیپنوتیزم استفاده کنید. قدرت سؤالات به شما قدرتی می‌دهد که الآن امکان ندارد حتی بتوانید آن را تصور کنید.

دوست دارم به آن‌یک جمله که گفتم خیلی مهم است یک جمله‌ی دیگر هم اضافه کنم: یگانه تفاوت میان مردم کانون توجه آن‌هاست و پرسش یک‌راه عالی برای تغییر کانون توجه است.

پیشنهاد می‌کنم این مطلب را هم بخوانید :چگونه مردان را جذب کنیم؟

 

سؤالات لوتر کینگی

مارتین لوتر کینگ یکی از رهبران بزرگ تاریخ است. مارتین پیوسته از خود می‌پرسید: “چگونه می‌توانم بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان برابری ایجاد کنم؟” الآن شاید این مسئله طبیعی و عادی باشد ولی سیاه‌پوستان در آمریکا حتی حق نشستن روی صندلی اتوبوس را نداشتند. چگونه یک نفر توانست با یک فرهنگ مقابله کند؟ باقدرت سؤال.

سوالات کوانتومی

در این قسمت چند مدل سؤال را برای شما کاربران گرامی سایت قانون جذب پرورش افکار آماده کردم که با استفاده از آن‌ها طی چند روز تغییرات کوچک را در زندگی خود حس خواهید کرد و سپس بعد از چند هفته معجزات به سراغ شما خواهند آمد.

اگر اتفاقی ناخواسته برای شما افتاد:

1- آیا این اتفاق 6 ماه دیگر اهمیت دارد؟ اگر جواب خیر است این سؤال را بپرسید اگر 4 سال دیگر این موضوع بی‌اهمیت است به‌جای 6 ماه 4 سال را قرار دهید.

2- من این موضوع را نمی‌خواهم، پس چه چیزی می‌خواهم؟ حال خلاف اتفاقی که برایتان افتاده است می‌شود جواب شما.

مثلاً یک نفر پشت سر من صحبتی کرده که من را ناراحت کرده است. سؤال من این می‌شد: من نمی‌خواهم کسی پشت سرم بد بگوید پس چه چیزی می‌خواهم؟ می‌خواهم همه در همه حال از خوبی‌های من حرف بزنند. من انسان خوبی هستم و همه روی خوبی‌های من تمرکز دارند

البته نیازی نیست شما جواب دهید شما فقط سؤال را بپرسید و بقیه کار را به ضمیر ناخودآگاه بسپارید.

یکی از جادویی‌ترین سؤالات ممکن

یکی از سوالاتی که من هر وقت از خودم می‌پرسم یا برای کسی می‌خواهم تعریف کنم قند توی دلم آب می‌شود این است:

چه می‌شود اگر …

مثلاً می‌خواهم درآمدم را 3 برابر کنم ولی راهی به نظرم نمی‌رسد. حال از خودم می‌پرسم چه می‌شود اگر درآمدم سه برابر شود؟ چرا این سؤال این‌قدر مهم است؟ چون مغز شما دنبال جواب می‌رود و به شما می‌گوید که چه اتفاقاتی می‌افتد اگر من درآمدم سه برابر شود و چه چیزی بهتر از این؟ مگر قرار نیست ما با تمام وجود اهدافمان را حس کنیم تا به آن‌ها برسیم؟ وقتی من جواب سؤال چه می‌شود اگر را بدهم یعنی دارم تک‌تک اتفاقاتی که بعد از سه برابر شدن درآمدم برایم می‌افتد را به یاد می‌آورم و حس می‌کنم.

سؤال صبحگاهی

یک سؤال خوب هم برای بیدار شدن برایتان قرار می‌دهم. دقیقا بلافاصله بعد از بیدار شدن این سؤال را از خودتان بپرسید:

چرا من خیلی خوشبختم؟

این سؤال تمرکز شمارا روی خوبی‌های زندگی‌تان می‌برد که به خاطر آن‌ها احساس خوشبختی می‌کنید و سپس احساس خوب = اتفاقات خوب

امیدوارم که مطلب امروز برای شما مفید بوده باشد. بی‌صبرانه منتظر خواندن نظرات شما هستم.

حتماً در قسمت پایین نظر بدهید و این مطلب را در گوگل پلاس و فیس بوک شیر کنید تا با کمک شما ما در گوگل محبوب شویم